معنی فارسی sparsedly
B1به طور پراکنده، به معنی وجود چیزها به تعداد کم یا با فاصله در یک محل.
In a scattered or sparse manner, indicating few items spread out over an area.
- ADVERB
example
معنی(example):
تزئینات به طور پراکنده در اطراف اتاق قرار داده شده بودند.
مثال:
The decorations were sparsely placed around the room.
معنی(example):
آنها سالن را به طور پراکنده تزئین کردند تا حس باز بودن ایجاد کنند.
مثال:
They decorated the hall sparsely to create an open feel.
معنی فارسی کلمه sparsedly
:
به طور پراکنده، به معنی وجود چیزها به تعداد کم یا با فاصله در یک محل.