معنی فارسی spikily
B1به صورت تیز و حالتهای برجسته یا اسپایکی.
In a manner that resembles spikes; having a pointed or sharp appearance.
- ADVERB
example
معنی(example):
جوجهتیغی به صورت منحصر به فردی در حیاط حرکت کرد.
مثال:
The hedgehog moved spikily across the yard.
معنی(example):
او موهایش را به صورت تیز و اسپایکی برای مهمانی حالت داد.
مثال:
He styled his hair spikily for the party.
معنی فارسی کلمه spikily
:
به صورت تیز و حالتهای برجسته یا اسپایکی.