معنی فارسی spindlewise
B1اسپینلوایز، رویکردی آرام و بیفشار در مواجهه با مشکلات.
A calm and measured approach to dealing with problems.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او به مسئله به طرز اسپینلوایز نزدیک شد و آرام آرام کار کرد.
مثال:
She approached the problem in a spindlewise manner, taking her time.
معنی(example):
تفکر اسپینلوایز او را از تصمیمگیریهای شتابزده دور نگه داشت.
مثال:
His spindlewise thinking helped him avoid hasty decisions.
معنی فارسی کلمه spindlewise
:
اسپینلوایز، رویکردی آرام و بیفشار در مواجهه با مشکلات.