معنی فارسی spotlessly
B1به طور بینقص و بدون هیچ لکه یا کثیفی.
In a completely clean and flawless manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او خانه را به طرز بینقصی تمیز کرد.
مثال:
She cleaned the house spotlessly.
معنی(example):
با شستن، پیراهن به طرز بینقصی سفید بود.
مثال:
The shirt was spotlessly white after washing.
معنی فارسی کلمه spotlessly
:
به طور بینقص و بدون هیچ لکه یا کثیفی.