معنی فارسی sprawly

B1

پراکنده و غیرمنظم بوده و به نحوه‌ای است که فضا را اشغال می‌کند.

Characterized by spreading out or being untidy in position.

example
معنی(example):

او شیوه‌ای پراکنده برای نشستن روی کاناپه دارد.

مثال:

He has a sprawly way of sitting on the couch.

معنی(example):

حرکات پراکنده‌اش باعث شد دنبال کردن او دشوار باشد.

مثال:

Her sprawly movements made it hard to follow her.

معنی فارسی کلمه sprawly

: معنی sprawly به فارسی

پراکنده و غیرمنظم بوده و به نحوه‌ای است که فضا را اشغال می‌کند.