معنی فارسی spreaded
B1پخششده، به معنای اینکه چیزی به طور یکنواخت یا گسترده روی یک سطح قرار گرفته است.
Having been spread; applied or distributed over a surface.
- VERB
example
معنی(example):
مربا به طور یکنواخت بر روی نان تست پخش شد.
مثال:
The jam was spreaded evenly across the toast.
معنی(example):
او رنگ را با قلممو بر روی بوم پخش کرد.
مثال:
He spreaded the paint on the canvas with a brush.
معنی فارسی کلمه spreaded
:
پخششده، به معنای اینکه چیزی به طور یکنواخت یا گسترده روی یک سطح قرار گرفته است.