معنی فارسی spunked

B1

دارد حسی از شجاعت و انرژی، یا به عبارتی، با شور و ذوق رفتار کردن.

To act with energy or enthusiasm; to be spirited.

example
معنی(example):

کودک با هیجان درباره مهمانی پرشور بود.

مثال:

The child spunked with excitement about the party.

معنی(example):

او شجاعت پیدا کرد تا در برابر جمع صحبت کند.

مثال:

He spunked up the courage to speak in front of the crowd.

معنی فارسی کلمه spunked

: معنی spunked به فارسی

دارد حسی از شجاعت و انرژی، یا به عبارتی، با شور و ذوق رفتار کردن.