معنی فارسی squabbly
B1دارای ویژگی جدال و بحث، به طوری که به جای تبادل نظر سازنده، دعوا و مشاجره میکند.
Prone to quarreling or engaging in disputes.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت جدالی او اغلب به سوءتفاهمها منجر میشد.
مثال:
Her squabbly nature often led to misunderstandings.
معنی(example):
بحثهای جدالی تمرکز بر موضوع اصلی را دشوار کرد.
مثال:
The squabbly discussion made it hard to focus on the main topic.
معنی فارسی کلمه squabbly
:
دارای ویژگی جدال و بحث، به طوری که به جای تبادل نظر سازنده، دعوا و مشاجره میکند.