معنی فارسی squalled

B2

عمل طوفان کردن، که به طور ناگهانی و به مدت کوتاه شدت می‌گیرد.

To have experienced a sudden, brief burst of wind, often with rain.

verb
معنی(verb):

To cry or wail loudly.

example
معنی(example):

طوفان تمام شب طوفان کرد و خوابیدن را دشوار کرد.

مثال:

The storm had squalled all night, making it difficult to sleep.

معنی(example):

آن‌ها متوجه شدند که نقشه‌هایشان در معرض خطر قرار گرفته است وقتی که هوا ناگهانی طوفان کرد.

مثال:

They realized their plans were jeopardized when the weather had squalled unexpectedly.

معنی فارسی کلمه squalled

: معنی squalled به فارسی

عمل طوفان کردن، که به طور ناگهانی و به مدت کوتاه شدت می‌گیرد.