معنی فارسی squallish
B1طوفانی، به معنای داشتن رفتار یا وضعیتی شبیه طوفان.
Having a squally or tempestuous nature.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
هوای طوفانی باعث شد که بیرون رفتن دشوار باشد.
مثال:
The squallish weather made it difficult to walk outside.
معنی(example):
روحیه طوفانی او اغلب به مشاجرهها منجر میشد.
مثال:
Her squallish temperament often led to arguments.
معنی فارسی کلمه squallish
:
طوفانی، به معنای داشتن رفتار یا وضعیتی شبیه طوفان.