معنی فارسی squalm

B1

احساس ناامیدی یا ناپایداری در یک وضعیت.

A feeling of dismay or unease.

example
معنی(example):

با دیدن قایق ورق‌باز، احساس ناامیدی کرد.

مثال:

He felt a squalm at the sight of the boat capsizing.

معنی(example):

احساس ناامیدی غالباً قبل از تصمیم‌گیری بزرگ اتفاق می‌افتد.

مثال:

Squalm is often felt before making a big decision.

معنی فارسی کلمه squalm

: معنی squalm به فارسی

احساس ناامیدی یا ناپایداری در یک وضعیت.