معنی فارسی squamelliferous
B1در زیستشناسی به ارگانیسمهایی اطلاق میشود که دارای فلس یا محلهای فلسدار هستند.
Having or covered with scales.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
گیاه squamelliferous دارای برگهای بافتدار است.
مثال:
The squamelliferous plant has textured leaves.
معنی(example):
در زیستشناسی، یک موجود squamelliferous ممکن است فلسدار باشد.
مثال:
In biology, a squamelliferous organism might have scales.
معنی فارسی کلمه squamelliferous
:
در زیستشناسی به ارگانیسمهایی اطلاق میشود که دارای فلس یا محلهای فلسدار هستند.