معنی فارسی squarishly

B1

به شکل مربع یا به طرز مربعی و غیرطبیعی.

In a manner resembling a square; awkwardly angular.

example
معنی(example):

عکس به صورت مربع‌وار بر روی دیوار قرار داده شده بود.

مثال:

The picture was arranged squarishly on the wall.

معنی(example):

او در خیابان به طور مربع‌وار راه می‌رفت و سعی می‌کرد با اعتماد به نفس به نظر برسد.

مثال:

He walked squarishly down the street, trying to look confident.

معنی فارسی کلمه squarishly

: معنی squarishly به فارسی

به شکل مربع یا به طرز مربعی و غیرطبیعی.