معنی فارسی squattily

B1

به‌صورت اسکواتی یا به شیوه‌ای که به حالت چاق و کوتاه است.

In a manner that is squat or low and broad.

example
معنی(example):

سگ به‌طور اسکواتی نشسته بود و صحنه را تماشا می‌کرد.

مثال:

The dog sat squattily, watching the scene.

معنی(example):

او بالش‌ها را به‌طور اسکواتی روی زمین چید.

مثال:

She arranged the cushions squattily on the floor.

معنی فارسی کلمه squattily

: معنی squattily به فارسی

به‌صورت اسکواتی یا به شیوه‌ای که به حالت چاق و کوتاه است.