معنی فارسی squawmish
B1احساس ناخوشی یا حساسیت به چیزی به ویژه در موقعیتهای خاص.
Feeling uneasy or squeamish about something, particularly in certain situations.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از خوردن بیش از حد آبنبات احساس ناامیدی کرد.
مثال:
He felt squawmish after eating too much candy.
معنی(example):
او همیشه وقتی خون را میبیند احساس ناامیدی میکند.
مثال:
She always gets squawmish at the sight of blood.
معنی فارسی کلمه squawmish
:
احساس ناخوشی یا حساسیت به چیزی به ویژه در موقعیتهای خاص.