معنی فارسی squiggliest
B1فوق العاده غیر مستقیم و نامنظم، بهویژه در مقایسه با دیگر اشکال.
The most curvy or wavy in appearance, compared to others.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این نقاشی جابجایترین خطوطی را که تا به حال دیدهام دارد.
مثال:
This drawing has the squiggliest lines I've ever seen.
معنی(example):
در بین تمام اشکال، جابجاترین شکل توجه من را جلب کرد.
مثال:
Among all the shapes, the squiggliest one caught my attention.
معنی فارسی کلمه squiggliest
:
فوق العاده غیر مستقیم و نامنظم، بهویژه در مقایسه با دیگر اشکال.