معنی فارسی squizzed

B1

عمل امتحان کردن یا پرسش کردن به سرعت و به صورت غیررسمی.

The past tense of squizz; to have given a brief or informal test.

verb
معنی(verb):

(usually with "at") To look, to examine.

example
معنی(example):

او از همکلاسی‌هایش امتحان گرفت تا برای امتحان آماده شود.

مثال:

He squizzed his classmates to prepare for the exam.

معنی(example):

بعد از اینکه از همه امتحان گرفت، احساس اطمینان بیشتری درباره موضوع داشت.

مثال:

After she squizzed everyone, she felt more confident about the material.

معنی فارسی کلمه squizzed

: معنی squizzed به فارسی

عمل امتحان کردن یا پرسش کردن به سرعت و به صورت غیررسمی.