معنی فارسی stackage
B1ترکیبی از چیدمان یا انباشت اشیا بهخصوص در محوطههای انبار.
The act of stacking or the arrangement of stacked items.
- NOUN
example
معنی(example):
چیدمان در انبار نیاز به سازماندهی دارد.
مثال:
The stackage in the warehouse needs to be organized.
معنی(example):
او قبل از رویداد، چیدمان تأمینها را بررسی کرد.
مثال:
She checked the stackage of supplies before the event.
معنی فارسی کلمه stackage
:
ترکیبی از چیدمان یا انباشت اشیا بهخصوص در محوطههای انبار.