معنی فارسی stalely

B1

کهنه، به خصوص در مورد غذا، زمانی که تازگی خود را از دست می‌دهد.

To be no longer fresh; having lost freshness or vitality.

example
معنی(example):

نان کهنه و سخت شده است.

مثال:

The bread has gone stale and hard.

معنی(example):

نباید بگذاریم که غذا کهنه شود.

مثال:

We shouldn't let the food get stalely.

معنی فارسی کلمه stalely

: معنی stalely به فارسی

کهنه، به خصوص در مورد غذا، زمانی که تازگی خود را از دست می‌دهد.