معنی فارسی starlessly
B1به حالتی اشاره میکند که در آن هیچ ستارهای وجود ندارد یا قابل دیدن نیست.
In a manner that has no stars.
- ADVERB
example
معنی(example):
میدان در شب ماه نو به طور بیستاره تاریک بود.
مثال:
The field was starlessly dark during the new moon.
معنی(example):
آنها بدون ستاره زیر آسمان ابری قدم زدند.
مثال:
They walked starlessly under the cloudy sky.
معنی فارسی کلمه starlessly
:
به حالتی اشاره میکند که در آن هیچ ستارهای وجود ندارد یا قابل دیدن نیست.