معنی فارسی starringly
B1به طور خوشهخوشهای، به روشی اشاره دارد که با وضوح و درخشان بودن فراوان است.
In a manner that is vivid or full of brightness, as if filled with stars.
- ADVERB
example
معنی(example):
کتاب به طور خوشهخوشهای زنده بود و تصویری روشنی از جهان ترسیم میکرد.
مثال:
The book was starringly vivid, painting a bright picture of the universe.
معنی(example):
او به طور خوشهخوشهای آرزوهایش را برای کاوش در فضا توصیف کرد.
مثال:
She starringly described her dreams of exploring the cosmos.
معنی فارسی کلمه starringly
:
به طور خوشهخوشهای، به روشی اشاره دارد که با وضوح و درخشان بودن فراوان است.