معنی فارسی stayless
B2وضعیتی که در آن فرد احساس امنیت، وابستگی یا استقامت نمیکند.
A state of lacking stability or permanence.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پس از جدایی، او احساس کرد که بیپناه و گم شده است.
مثال:
After the breakup, he felt somewhat stayless and lost.
معنی(example):
زندگی در وضعیتی بدون ثبات میتواند برای بسیاری دشوار باشد.
مثال:
Living in a stayless condition can be challenging for many.
معنی فارسی کلمه stayless
:
وضعیتی که در آن فرد احساس امنیت، وابستگی یا استقامت نمیکند.