معنی فارسی steeadying

B1

به معنای قوی و مقاوم کردن، به ویژه در مورد اشیاء یا سازه‌ها.

The act of making something stable or steady.

example
معنی(example):

او قایق را برای جلوگیری از تکان خوردن استحکام می‌بخشد.

مثال:

She was steeadying the boat to prevent it from rocking.

معنی(example):

آنها بعد از ظهر را صرف استحکام بخشیدن به سازه کردند.

مثال:

They spent the afternoon steeadying the structure.

معنی فارسی کلمه steeadying

: معنی steeadying به فارسی

به معنای قوی و مقاوم کردن، به ویژه در مورد اشیاء یا سازه‌ها.