معنی فارسی stickful

B1

مقداری را که می‌توان با چسبی بچسبانید، معمولاً به عنوان واحد اندازه‌گیری.

The quantity that can be held on a stick typically used for measuring sticky substances.

example
معنی(example):

من به مقدار چسبی برای این پروژه نیاز دارم.

مثال:

I need a stickful of glue for this project.

معنی(example):

او مقدار زیادی خامه روی کیک زد.

مثال:

He applied a stickful of icing on the cake.

معنی فارسی کلمه stickful

: معنی stickful به فارسی

مقداری را که می‌توان با چسبی بچسبانید، معمولاً به عنوان واحد اندازه‌گیری.