معنی فارسی stiffneckedly
B1به شیوهای سفت و سرسختانه عمل کردن، معمولاً نشاندهنده عدم انعطافپذیری در رفتار یا نگرش.
Acting in a rigid and unyielding manner, often reflecting inflexibility in behavior or attitude.
- OTHER
example
معنی(example):
او به سوالات من به طرز سرسختانهای پاسخ داد.
مثال:
He responded stiffneckedly to my questions.
معنی(example):
او به طرز سرسختانهای راه رفت و از نگاه کردن به کسی در چشم امتناع ورزید.
مثال:
She walked stiffneckedly, refusing to look anyone in the eye.
معنی فارسی کلمه stiffneckedly
:
به شیوهای سفت و سرسختانه عمل کردن، معمولاً نشاندهنده عدم انعطافپذیری در رفتار یا نگرش.