معنی فارسی stim

B1

تحریک، عاملی که حواس را درگیر می‌کند یا حرکتی ایجاد می‌کند.

A stimulus or something that provokes a response or action.

example
معنی(example):

نور شدید یک تحریک قوی برای چشمان او بود.

مثال:

The bright light was a strong stim for her eyes.

معنی(example):

آنها از یک تحریک استفاده کردند تا توجه بینندگان را جلب کنند.

مثال:

They used a stim to capture the audience's attention.

معنی فارسی کلمه stim

: معنی stim به فارسی

تحریک، عاملی که حواس را درگیر می‌کند یا حرکتی ایجاد می‌کند.