معنی فارسی stor

B1

نگه‌داری و ذخیره‌سازی مواد یا اطلاعات در یک مکان خاص.

To place or keep items in a particular location for future use.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت که تجهیزات را در زیرزمین ذخیره کند.

مثال:

She decided to stor the supplies in the basement.

معنی(example):

شرکت برنامه دارد که داده‌ها را به صورت امن ذخیره کند.

مثال:

The company plans to stor the data securely.

معنی فارسی کلمه stor

: معنی stor به فارسی

نگه‌داری و ذخیره‌سازی مواد یا اطلاعات در یک مکان خاص.