معنی فارسی straightjacketed
B1محدود کردن شدید و بدون آزادی، حالت یا شرایطی که در آن فرد نمیتواند به راحتی عمل کند یا ابراز وجود کند.
Feeling constrained or restricted in actions or thoughts, as if bound by a straitjacket.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او به خاطر قوانین سختگیرانه سازمان احساس محدودیت میکرد.
مثال:
He felt straightjacketed by the strict rules of the organization.
معنی(example):
هنرمند وقتی نتوانست به طور آزادانه خلاقیتش را بیان کند احساس محدودیت کرد.
مثال:
The artist felt straightjacketed when he could not express his creativity freely.
معنی فارسی کلمه straightjacketed
:
محدود کردن شدید و بدون آزادی، حالت یا شرایطی که در آن فرد نمیتواند به راحتی عمل کند یا ابراز وجود کند.