معنی فارسی strainedly
B2به طور تنشآلود، با احساس فشار یا ناراحتی.
In a manner that shows tension or strain.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور تنشآلود صحبت کرد، گویی تحت فشار زیادی بود.
مثال:
She spoke strainedly as if she was under great stress.
معنی(example):
او موقعیت را درک کرد و به طور تنشآلود پاسخ داد و نارضایتیاش را نشان داد.
مثال:
He grasped the situation and responded strainedly, showing his discomfort.
معنی فارسی کلمه strainedly
:
به طور تنشآلود، با احساس فشار یا ناراحتی.