معنی فارسی strainedness
B2وضعیت تنش یا فشار، به ویژه در ابراز احساسات یا صدا.
The state of being strained or tense.
- NOUN
example
معنی(example):
تنش در صدای او نگرانیاش را نشان میداد.
مثال:
The strainedness in her voice indicated her concern.
معنی(example):
او به دلیل حجم کار در طول روز احساس تنش کرد.
مثال:
He experienced a sense of strainedness throughout the day due to the workload.
معنی فارسی کلمه strainedness
:
وضعیت تنش یا فشار، به ویژه در ابراز احساسات یا صدا.