معنی فارسی strainingly
B1به سختی یا با زحمت به طوری که نشان دهنده تلاش زیاد باشد.
In a difficult or laborious manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با زحمت جعبه سنگین را بلند کرد.
مثال:
She lifted the heavy box strainingly.
معنی(example):
او به سختی صحبت کرد و سعی کرد نظر خود را بیان کند.
مثال:
He spoke strainingly, trying to express his point.
معنی فارسی کلمه strainingly
:
به سختی یا با زحمت به طوری که نشان دهنده تلاش زیاد باشد.