معنی فارسی straitlacedly
B1بهطور سختگیرانه و با عدم پذیرش آزادیهای اجتماعی رفتار کردن.
In a manner that is excessively strict or moralistic.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در مهمانی بهطور محکم عمل کرد و از هر گونه تفریحی دوری کرد.
مثال:
She acted straitlacedly at the party, avoiding any fun.
معنی(example):
رویکرد محکم به زندگی میتواند محدودکننده باشد.
مثال:
The straitlacedly approach to life can be limiting.
معنی فارسی کلمه straitlacedly
:
بهطور سختگیرانه و با عدم پذیرش آزادیهای اجتماعی رفتار کردن.