معنی فارسی stratifying
B2عمل تقسیم‌بندی، پروسه‌ای است که برای روشن کردن ساختاری در داده‌ها و اطلاعات استفاده می‌شود.
The act of arranging or classifying into strata or levels.
- verb
verb
معنی(verb):
To become separated out into distinct layers or strata.
مثال:
In this cut you can see how the sedimentary rock layers have been clearly stratified.
معنی(verb):
To separate out into distinct layers or strata.
example
معنی(example):
تقسیم‌بندی نتایج به روشن شدن یافته‌ها کمک کرد.
مثال:
Stratifying the results helped to clarify the findings.
معنی(example):
فرآیند تقسیم‌بندی می‌تواند روندهای مهمی را در داده‌ها آشکار کند.
مثال:
The process of stratifying can reveal important trends in the data.
معنی فارسی کلمه stratifying
:
عمل تقسیم‌بندی، پروسه‌ای است که برای روشن کردن ساختاری در داده‌ها و اطلاعات استفاده می‌شود.
