معنی فارسی stravaging
B1عملی که به معنای ولگردی و سرگردانی در مکانی بیهدف است.
The act of wandering around without purpose or direction.
- VERB
example
معنی(example):
در حال ولگردی در جنگل بودند که از دیدن یک گوزن متعجب شدند.
مثال:
Stravaging through the forest, they were surprised by a deer.
معنی(example):
بادهای ولگرد در خیابانهای خالی طنینانداز بودند.
مثال:
The stravaging winds echoed through the empty streets.
معنی فارسی کلمه stravaging
:
عملی که به معنای ولگردی و سرگردانی در مکانی بیهدف است.