معنی فارسی striated
B2با توجه به وجود خطوط مشخص، به بافتهایی اطلاق میشود که دارای کارتهای مفصل و انعطافپذیری هستند، همانند عضلات.
Having a striped or banded appearance, often relating to muscle tissue.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To mark something with striations.
adjective
معنی(adjective):
Having parallel lines or grooves on the surface.
example
معنی(example):
عضله خطخطی در حرکات بدن کمک میکند.
مثال:
The striated muscle helps in body movements.
معنی(example):
بافتهای خطخطی برای حرکت ضروری هستند.
مثال:
Striated tissues are vital for locomotion.
معنی فارسی کلمه striated
:
با توجه به وجود خطوط مشخص، به بافتهایی اطلاق میشود که دارای کارتهای مفصل و انعطافپذیری هستند، همانند عضلات.