معنی فارسی strick

B1

ایجاد تعادل یا توافق میان دو طرف یا عوامل مختلف.

To create balance or agreement between two parties or factors.

example
معنی(example):

او سعی کرد تعادلی بین کار و تفریح برقرار کند.

مثال:

He tried to strick a balance between work and leisure.

معنی(example):

او هدف دارد که توافقی عادلانه با شرکای تجاری‌اش برقرار کند.

مثال:

She aims to strick a fair deal with her business partners.

معنی فارسی کلمه strick

: معنی strick به فارسی

ایجاد تعادل یا توافق میان دو طرف یا عوامل مختلف.