معنی فارسی strockle

B1

پشت سر هم خزیدن یا زحمت کشیدن به آرامی و بر روی زمین.

To move or crawl slowly and clumsily on the ground.

example
معنی(example):

گربه دوست داشت که در کنار آتش بخزد.

مثال:

The cat liked to strockle by the fire.

معنی(example):

او در میان علف‌های بلند بخزد.

مثال:

He strockled his way through the tall grass.

معنی فارسی کلمه strockle

: معنی strockle به فارسی

پشت سر هم خزیدن یا زحمت کشیدن به آرامی و بر روی زمین.