معنی فارسی structurely
B1بهصورت سازمانیافته و منظم؛ بهگونهای که ساختار روشنی داشته باشد.
In a manner that is well-organized and structured.
- ADVERB
example
معنی(example):
گزارش بهطور ساختاری واضح و آسان برای درک بود.
مثال:
The report was structurely clear and easy to understand.
معنی(example):
آنها اطلاعات را بهطور ساختاری برای ارائه بهتر ترتیب دادند.
مثال:
They arranged the information structurely for a better presentation.
معنی فارسی کلمه structurely
:
بهصورت سازمانیافته و منظم؛ بهگونهای که ساختار روشنی داشته باشد.