معنی فارسی stuffily
B1به صورت خشک و غیرصمیمی، بدون گرمی و راحتی.
In a pompous or formal manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به شکلی خشک صحبت کرد و مکالمه را احساس بیروح کرد.
مثال:
She spoke stuffily, making the conversation feel stiff.
معنی(example):
نگرش خشک او باعث شد که ارتباط با دیگران دشوار باشد.
مثال:
His stuffily attitude made it hard to connect with others.
معنی فارسی کلمه stuffily
:
به صورت خشک و غیرصمیمی، بدون گرمی و راحتی.