معنی فارسی stuffiness
B1حالت تنگی، احساس بیروحی و غیرصمیمی بودن در یک فضا.
The quality of being stuffy; lack of fresh air or warmth.
- NOUN
example
معنی(example):
تنگی اتاق باعث شد که نفس کشیدن دشوار شود.
مثال:
The stuffiness of the room made it hard to breathe.
معنی(example):
او در جلسه از تنگی فضا شکایت کرد.
مثال:
He complained about the stuffiness during the meeting.
معنی فارسی کلمه stuffiness
:
حالت تنگی، احساس بیروحی و غیرصمیمی بودن در یک فضا.