معنی فارسی stummel

B1

قسمت باقی‌مانده یا ناقص یک چیز بعد از برش.

The remnant of something, especially after it has been cut.

example
معنی(example):

او پس از برش ناقص سیگار، یک جسد تولید کرد.

مثال:

He produced a stummel after cutting the cigar poorly.

معنی(example):

هنرمند از یک جسد به عنوان پایه‌ای برای مجسمه خود استفاده کرد.

مثال:

The artist used a stummel as a base for his sculpture.

معنی فارسی کلمه stummel

: معنی stummel به فارسی

قسمت باقی‌مانده یا ناقص یک چیز بعد از برش.