معنی فارسی subchronical
B1زیرمزمن به معنای حالتی است که علائم آن برای مدت کوتاهی وجود دارند ولی به اندازهای نیستند که به عنوان مزمن شناخته شوند.
Referring to symptoms that are persistent but not severe enough to be classified as chronic.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
علائم زیرمزمن او تشخیص داده شدن را دشوار کرده بود.
مثال:
His subchronical symptoms were difficult to diagnose.
معنی(example):
پزشک به ماهیت زیرمزمن بیماری او اشاره کرد.
مثال:
The doctor noted the subchronical nature of her illness.
معنی فارسی کلمه subchronical
:
زیرمزمن به معنای حالتی است که علائم آن برای مدت کوتاهی وجود دارند ولی به اندازهای نیستند که به عنوان مزمن شناخته شوند.