معنی فارسی subconsulship
B1فرستاده فرعی، موقعیتی که در آن فرد مسئول وظایف دیپلماتیک خاصی بالاتر از کنسول باشد.
The position or role of a subconsul.
- NOUN
example
معنی(example):
او به عنوان فرستاده فرعی در اسپانیا منصوب شد.
مثال:
He was appointed to the position of subconsul in Spain.
معنی(example):
فرستاده فرعی شامل وظایف کنسولی مختلفی است.
مثال:
The subconsulship involves various consular duties.
معنی فارسی کلمه subconsulship
:
فرستاده فرعی، موقعیتی که در آن فرد مسئول وظایف دیپلماتیک خاصی بالاتر از کنسول باشد.