معنی فارسی subimbricate
B1زیرامبریکیته، به وضعیتی اشاره دارد که در آن عناصر بهطور کمی روی هم قرار میگیرند.
Arranged in a way that layers slightly overlap one another.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
برگهای گیاه زیرامبریکیتهاند و کمی روی هم قرار گرفتهاند.
مثال:
The leaves of the plant are subimbricate, overlapping slightly.
معنی(example):
در یک ترتیب زیرامبریکیته، سقفها برای حفاظت بهتر در برابر باران روی هم قرار میگیرند.
مثال:
In a subimbricate arrangement, the roofs overlap for better protection against rain.
معنی فارسی کلمه subimbricate
:
زیرامبریکیته، به وضعیتی اشاره دارد که در آن عناصر بهطور کمی روی هم قرار میگیرند.