معنی فارسی subimbricately

B1

به‌طور زیرامبریکیته، به نحوی که اجزاء در وضعیت کمی پوشیدگی در آمده باشند.

In a manner where parts are arranged to slightly overlap.

example
معنی(example):

کاشی‌ها به‌طور زیرامبریکیته قرار داده شدند تا زهکشی به خوبی انجام شود.

مثال:

The tiles were laid subimbricately to ensure good drainage.

معنی(example):

آن‌ها سنگ‌ها را به‌طور زیرامبریکیته قرار دادند تا مسیر پایدار شود.

مثال:

They arranged the stones subimbricately to stabilize the pathway.

معنی فارسی کلمه subimbricately

: معنی subimbricately به فارسی

به‌طور زیرامبریکیته، به نحوی که اجزاء در وضعیت کمی پوشیدگی در آمده باشند.