معنی فارسی subregional

B2

زیرمنطقه‌ای، مربوط به یک منطقه کوچکتر در درون یک منطقه بزرگتر، با توجه به نکات جغرافیایی یا اجتماعی.

Relating to a subdivision of a region, often used in geographical or social contexts.

example
معنی(example):

کمیته زیرمنطقه‌ای برای بحث در مورد مسائل محلی ملاقات کرد.

مثال:

The subregional committee met to discuss local issues.

معنی(example):

همکاری زیرمنطقه‌ای می‌تواند تجارت بین کشورهای همسایه را تقویت کند.

مثال:

Subregional cooperation can enhance trade between neighboring countries.

معنی فارسی کلمه subregional

: معنی subregional به فارسی

زیرمنطقه‌ای، مربوط به یک منطقه کوچکتر در درون یک منطقه بزرگتر، با توجه به نکات جغرافیایی یا اجتماعی.