معنی فارسی sucket

B1

واژه‌ای برای نمایانگر مکش یا جذب، معمولاً در زمینهٔ آسیب یا مکش مناسب.

A term describing a draw or suction, often used in various contexts.

example
معنی(example):

قبل از غواصی، نفس عمیق کشید.

مثال:

He took a deep sucket of air before diving.

معنی(example):

درخت قدیمی دارای مکنده‌ای بود که آب را جذب می‌کرد.

مثال:

The old tree had a sucket that soaked up water.

معنی فارسی کلمه sucket

: معنی sucket به فارسی

واژه‌ای برای نمایانگر مکش یا جذب، معمولاً در زمینهٔ آسیب یا مکش مناسب.