معنی فارسی sufficeable
B1کافی در شرایط مشخص، به اندازه کافی برای برآورده کردن نیازها.
Adequate to meet requirements or needs; sufficient.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پاسخی که داده شد برای سوال کافی بود.
مثال:
The answer provided was sufficeable for the question.
معنی(example):
او منابع را برای نیازهایش کافی یافت.
مثال:
He found the resources to be sufficeable for his needs.
معنی فارسی کلمه sufficeable
:
کافی در شرایط مشخص، به اندازه کافی برای برآورده کردن نیازها.