معنی فارسی sufficingness

B1

صفت کافی بودن یا ادعا از غیرکافی بودن.

The quality of being sufficient.

example
معنی(example):

کافی بودن توضیحات او مورد تقدیر قرار گرفت.

مثال:

The sufficingness of his explanation was appreciated.

معنی(example):

آنها کفایت عملکرد او را ارزیابی کردند.

مثال:

They assessed the sufficingness of her performance.

معنی فارسی کلمه sufficingness

: معنی sufficingness به فارسی

صفت کافی بودن یا ادعا از غیرکافی بودن.