معنی فارسی summital

B2

مرتبط با قله یا اصلی‌ترین نقطه یک کوه یا ساختار.

Relating to or resembling a summit or peak.

example
معنی(example):

نمای قمری از کوه خیره کننده بود.

مثال:

The summital view from the mountain was breathtaking.

معنی(example):

آنها قبل از ظهر به نقطه قمر دست یافتند.

مثال:

They reached the summital point before noon.

معنی فارسی کلمه summital

: معنی summital به فارسی

مرتبط با قله یا اصلی‌ترین نقطه یک کوه یا ساختار.